وقتی که یک درخت از اوج آسمان به زمین می افتد ، فکر می کنید چه اتفاق ساده ای افتاده است . امّاوقتی این درخت درختی باشد که سال های سال گنجینه خاطرات گروهی از مردم را در خود حفظ کرده باشد موضوع کمی فرق می کند.
می گویند ، زمانی که حجرالاسود را خلق کردند سنگی بسیار سفید بود ، ولی براثر گناهان مردم کم کم این سنگ تیره شد تا آنکه کاملا سیاه شد و راستش را بخواهید من وقتی که این درخت را دیدم یاد آن افتادم.
درختی که در عکس مشاهده می کنید ، سال های سال در محله سالور بود و از زمانی که من یادم می آید داخل آن خالی بوده ّ البته من نمیدانم این درخت چند ساله است ولی تنها چیزی که می توانم بگویم این است که از زمانی که سالور یک روستا بوده تا حالا که دارد کم کم وارد محیط شهری می شود دوام اورده است.
جالب است بدانید که سالور محله ای بسیار قدیمی است و در یکی از فرهنگ های لغت ( که الان نام آن را در ذهن ندارم ) واژه "سالور " آمده است و دقیقا محل فعلی شهرک سالور را تعریف کرده است .یعنی می توان گفت این درخت لا اقل 100 سال است که اینجاست.
با این حال نیمی از این درخت هنوز پا برجاست و همچنان مقاومت می کند.برای سالوری که اکثر بافت قدیمی خود را از دست داده است ، افتادن درخت مثل فروپاشی بخش قدیمی ، با مردمی بسیار دوست داشتنی و خونگرم ، و رشد بخش جدید آن است.
جالبتر آنکه بخشی از درخت که روی زمین افتاده است دقیقا به سمت بافت قدیم شهرک است .
خلاصه آنکه "سالور" دیگر آن روستای زیبا با مردم بومی نیست. بلکه سیب روزگار گردیده و چرخیده و همسایه ، همسایه را نمی شناسد ، چه رسد به کوچه پشتی !
همان بهتر که اسم آن را هم مثل "طورقوزآباد" شهرک فاطمیه بگذارند. شاید به برکت این اسم ، رسم همسایه داری کمی رونق بگیرد .
خدا رحمت کند همه قدیمی ها را . درخت ها شان هم با آدم حرف می زند.
|